من از دیوارها می ترسم
دیوارهایی که اندازه ذهن بشری
نه روزنی، پنجره ای، هیچ در آن نیست
دیوارهایی که به دست ناتوانان، سر فروشان،مردگان
خشت و سیمانش ز خون و استخوان شاعران
و با شمشیر نامردان بنا گردیده باشد را می گویم
من از دیوارها می ترسم
هرگز نتوان به بالایش رسید،
جز
به دست نردبان خون من یا جان تو یا مرگ انسانهای درد
اینگونه شاید دیدیم
آنسوی این دیوار سرد
کی توان از آن گذشت؟
این خودش راه درازی دارد.....