دم در ایستاده بود
به این فکر می کرد که از کدام طرف بره ؟
چپ یا راست ؟
سمت چپ خلوت تر بود
سمت راست آدمهای یبیشتری داشت
در همین زمانی که داشت که داشت فکر می کرد از کدام طرف بره
احساس کردکه دیگه حالش دار ه به هم می خوره ازا ین کوچه های تکراری چپ و راست
اصلا حالش داره به هم می خوره از اینکه فکر کنه :
از چپ بره یا از راست
سرش پایین باشه یا بالا
فکر کنه یا همین جوری راه بره و سوت بزنه
مهم نیود چی کار کنه
این مهم بود که اون لحظه حالش از هر چی که بود و تکراری بود به هم می خورد
تنها یک چیز می تونست آرومش کنه
اینکه یه روزی تکرارای ها تمام خواهد شد
سوت با «سین» نوشته می شه!
ممنون از راهنمایی درست کردم
در من و او غیر حق چیزی نبود
فرقی اندیشیدم و باطل شدم
همچو اشکم لغزشی آمد به پیش
گام اول محرم منزل شدم
می دونی من املام اصلاً خوب نیست